Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6552 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
conformal projection
U
نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
projection
U
سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
projections
U
سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
map
U
نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
maps
U
نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
polar stereographic
U
سیستم تهیه نقشه قطبی سیستم نقشه برداری قطبی
mapping
U
نقشه کشی کردن تهیه نقشه
policonic projection
U
سیستم تصویر چند مخروطی سیستم تهیه نقشه چندمخروطی
map compilation
U
تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
stereoplanigraph
U
نوعی دستگاه تهیه نقشه بطریقه برجسته بینی باطریقه دستی و رسم با مدادالکترونیکی
projection print
U
روش تهیه نقشه یا عکس بااستفاده از روش بزرگ کردن یا کوچک کردن فیلم یک عکس دیگر چاپ تصویری
lattices
U
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
lattice
U
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
plots
U
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted
U
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot
U
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
topography
U
تهیه نقشه از عوارض
hydrography
U
تهیه نقشه دریایی
area projection
U
تهیه نقشه از منطقه
strategy
U
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategies
U
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
photogrammetric map
U
تهیه نقشه ازروی عکسهای هوائی
index map
U
نقشه تهیه شده از روی عکس هوایی
photogrammetry
U
فن تهیه نقشه جغرافیائی به کمک عکسهای هوائی
aerocartograph
U
دستگاه برجسته بین مخصوص تهیه نقشه
aerocartograph
U
وسیله تهیه نقشه از روی عکس هوایی
line route map
U
نقشه نشان دهنده راهها نقشه راهنمای مسیر خطوط سیم دستگاه
large scale map
U
نقشه مقیاس بزرگ
cadastral map
U
نقشه مقیاس بزرگ
lambert projection
U
سیستم لامبر یا سیستم نقشه برداری مخروطی
docking plan
U
نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
cartographer
U
ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
hyetography
U
نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
cartographers
U
ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
control map
U
نقشه مخصوص بررسی صحت بقیه نقشه ها
selenodetic
U
امور مربوط به تهیه نقشه یانقشه برداری از کره ماه
topographic map
U
نقشه عوارض نما نقشه توپوگرافی
stereophotogrammetry
U
تهیه و رسم نقشه جات ازروی عکس هوایی به طریقه برجسته بینی و استریوسکوپی
survey control
U
سیستم کنترل نقشه برداری
bessel method
U
پیدا کردن محل توقفگاه به روش بسل سیستم نقشه برداری بسل
storage map
U
نقشه انباره نقشه انبارش
orthographic
U
تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
checkpoints
U
علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
checkpoint
U
علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
check-points
U
علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
oceanography
U
تهیه نقشههای دریایی و نقشه برداری دریایی
geodesy
U
نقشه برداری عملیات نقشه برداری در شبکه جهانی
map sheet
U
شماره برگ نقشه از سریهای مختلف برگ نقشه
vignetting
U
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
outline assembly drawing
U
نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
spandrel
U
لچک
[در فرش های لچک ترنج، لچک ها معمولا یک چهارم ترنج بوده و یا دارای نقشه مشابه و یا نقشه متفاوت می باشند.]
common control
U
کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
Hanbel
U
[نوعی گلیم مراکشی که صرفا جهت مفروش نمودن زمین بافته شده، و دارای خطوط موازی و رنگین با نقشه های پرکار می باشد.]
geodetic datum
U
سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
jigsaw puzzle
U
نوعی بازی معمایی که بازیکنان باید قطعات متلاشی و مختلف یک شکل یا نقشه رابا هم جفت کرده و شکل مخصوص با ان بسازند
blueprints
U
نوعی چاپ عکاسی که زمینه ان ابی ونقش ان سفید است چاپ اوزالیدکه برای کپیه نقشه ورسمهای فنی بکارمیرود
blueprint
U
نوعی چاپ عکاسی که زمینه ان ابی ونقش ان سفید است چاپ اوزالیدکه برای کپیه نقشه ورسمهای فنی بکارمیرود
computer aided design and drafting
U
طراحی و نقشه کشی به کمک کامپیوتر طراحی و نقشه کشی کامپیوتری
bench mark
U
شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
to foil a plan
U
خنثی کردن نقشه ای
reduction
U
کوچک کردن نقشه
map orientation
U
توجیه کردن نقشه
altitude tints
U
گویا کردن نقشه
reductions
U
کوچک کردن نقشه
mapping
U
نقشه برداری کردن
setting out
U
پیاده کردن نقشه
To roll up the map. ,
U
نقشه را پیچیدن ( تا کردن )
map reading
U
نقشه خوانی کردن
to foil a plan
U
نقش بر آب کردن نقشه ای
schemed
U
نقشه طرح کردن
scheme
U
نقشه طرح کردن
schemes
U
نقشه طرح کردن
to spoil ones game
U
نقشه یاکارکسیراخراب کردن
photogrammetry
U
علم تهیه نقشه از روی عکس هوایی یا اندازه گیری فواصل زمینی از روی عکس هوایی
trimsize
U
اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
grid navigation
U
ناوبری از روی نقشه ناوبری از روی خطوط شبکه نقشه
photo interpretation
U
نقشه کردن عکس هوایی
compass
U
نقشه کشیدن اختراع کردن
to torpedo
U
خراب کردن
[برنامه یا نقشه]
machinate
U
نقشه کشیدن تدبیر کردن
trig list
U
لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده
to plan a building
U
نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
reconstituting
U
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstituted
U
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstitute
U
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstitutes
U
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
back-up
U
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
plans
U
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plan
U
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
back up
U
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
change horses in midstream
<idiom>
U
وسط کارمهمی نقشه یا رئیس را عوض کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
stripping
U
نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
reseau
U
شبکه بندی کردن عکس برای انطباق ان با نقشه
survey station
U
ایستگاه نقشه برداری ایستگاه کنترل نقشه برداری
map plane
U
سطح مبنای تراز نقشه مبنای تراز نقشه
target materials
U
مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
field control
U
نقاط کنترل نقشه برداری نقاط کنترل زمینی نقشه برداری
download
U
فرایند انتقال اطلاعات از یک سیستم کامیپوتر مرکزی بزرگ به سیستم کامپیوترکوچک و دور
coupling
U
نوعی رابطه متقابل بین سیستم هایا خصوصیات یک سیستم
fixes
U
نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
fix
U
نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
draftsmen
U
نقشه کش
projected
U
نقشه
plotted
U
نقشه
outlining
U
نقشه
draftsman
U
نقشه کش
scheme
U
نقشه
mounted map
U
نقشه
planner
U
نقشه کش
schemed
U
نقشه
planners
U
نقشه کش
project
U
نقشه
schemes
U
نقشه
charted
U
نقشه
charts
U
نقشه
charting
U
نقشه
plotless
U
بی نقشه
cartograph
U
نقشه
outlines
U
نقشه
outlined
U
نقشه
outline
U
نقشه
visual aid
U
نقشه
projects
U
نقشه
chart
U
نقشه
draughtsman
U
نقشه کش
draughtsmen
U
نقشه کش
modelled
U
نقشه
designer
U
نقشه کش
planless
U
بی نقشه
plan
U
نقشه کف
drawings
U
نقشه
drawing
U
نقشه
map maker
U
نقشه کش
plans
U
نقشه
programs
U
نقشه
program
U
نقشه
design
U
نقشه
cartographer
U
نقشه کش
models
U
نقشه
tracer
U
نقشه کش
plan
U
نقشه
tracers
U
نقشه کش
modeled
U
نقشه
rambling
U
بی نقشه
model
U
نقشه
map
U
نقشه
cartographers
U
نقشه کش
maps
U
نقشه
plat
U
نقشه
designers
U
نقشه کش
plans
U
نقشه کف
plot
U
نقشه
designs
U
نقشه
plots
U
نقشه
plan view
U
نقشه کف
cray
U
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
have had it (with someone or something)
<idiom>
U
نقشه کشیدن
operation map
U
نقشه عملیات
projects
U
نقشه کشیدن
inset
U
نقشه تکمیلی
inset
U
نقشه فرعی
plotters
U
توط ئه گر نقشه کش
interchart
U
در داخل نقشه
operation map
U
نقشه عملیاتی
plotter
U
توط ئه گر نقشه کش
portfolio
U
کلاسور نقشه
weather map
U
نقشه هواشناسی
projected
U
طرح نقشه
portfolios
U
کلاسور نقشه
key map
U
نقشه راهنما
pattern
U
نقشه ساختن
geographic map
U
نقشه جغرافیایی
control map
U
نقشه مادر
war plan
U
نقشه جنگی
project
U
نقشه کشیدن
shifts
U
نقشه خائنانه
patterns
U
نقشه ساختن
general plan
U
نقشه عمومی
general plan
U
نقشه کلی
shift
U
نقشه خائنانه
contour map
U
نقشه برجسته
shifted
U
نقشه خائنانه
original map
U
نقشه اصلی
surveys
U
نقشه برداری
patterns
U
نقشه شکل
surveyed
U
نقشه برداری
tabular drawing
U
نقشه شیب
projected
U
نقشه کشیدن
power struggle
U
نقشه تهاجمی
project
U
طرح نقشه
original map
U
نقشه مادر
pattern
U
نقشه شکل
plots
U
نقشه کشیدن
projection
U
نقشه کشی
cartography
U
نقشه کشی
designs
U
نقشه کشیدن
cartography
U
نقشه نگاری
nautical chart
U
نقشه دریانوردی
Recent search history
Forum search
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1
Potential
1
olivine
1
Vintage style
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com